میچکد شبنم احساس قشنگ از قلمم
دل من میگوید
میشود در دل تلخی،عسل ناب چشید
میشود زیبا دید
میشود زیبا خواند
میشود زیبا گفت
شرط آن است که زیبایی را
بنشانیم پس پنجرهی دیدهی خویش
گره از گیسوی شب باز کنیم
وببینیم سِپیدی سَحر
بگشاییم در و پنجره را
و به هر رهگذری
کز سر کوچهی ما میگذرد
بفرستیم به لبخند درود
و بگوییم درود و درود